سهراب سپهری

ساخت وبلاگ
ای عاشقــان ای عاشقـان را گم كرده ام دركنج ویران مــــانده ام ، خمخــــانه را گم كرده امهم در پی بالائیــــان ، هم من اسیــر خاكیان هم در پی همخــــانه ام ،هم خــانه را گم كرده امآهـــــم چو برافلاك شد اشكــــم روان بر خاك شد آخـــــر از اینجا نیستم ، كاشـــــانه را گم كرده امدرقالب این خاكیان عمری است سرگردان شدم چون جان اسیرحبس شد ، جانانه را گم كرده ام از حبس دنیا خسته ام چون مرغكی پر بسته ام جانم از این تن سیر شد ، سامانه را گم كرده امدر خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روان می خواند با خود این غزل ، دیوانه را گم كرده امگـــر طالب راهی بیــــا ، ور در پـی آهی برواین گفت و با خودمی سرود، پروانه راگم كرده ام#مولانا سهراب سپهری...ادامه مطلب
ما را در سایت سهراب سپهری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asharejavdane بازدید : 159 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 11:06

روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری است روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه یی ست وقلب برای زندگی بس است. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی. روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم. روزی که هر لب ترانه یی ست تا کمترین سرود ، بوسه باشد. روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود. روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . . و من آن روز را سهراب سپهری...ادامه مطلب
ما را در سایت سهراب سپهری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asharejavdane بازدید : 172 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 11:06

كنون اى خردمند وصف خرد بدين جايگه گفتن اندر خورد كنون تا چه دارى بيار از خردكه گوش نيوشنده زو بر خورد خرد بهتر از هر چه ايزد بداد ستايش خرد را به از راه داد خرد رهنماى و خرد دلگشاى خرد دست گيرد بهر دو سراى‏ ازو شادمانى و زويت غميستو زويت فزونى و زويت كميست‏ خرد تيره و مرد روشن‏روان نباشد همى شادمان يك زمان‏ كنون اى خردمند وصف خرد بدين جايگه گفتن اندر خورد كنون تا چه دارى بيار از خردكه گوش نيوشنده زو بر خورد فردوسی سهراب سپهری...ادامه مطلب
ما را در سایت سهراب سپهری دنبال می کنید

برچسب : شاهنامه, نویسنده : asharejavdane بازدید : 182 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 11:06

پدر آن تيشه كه برخاک تو زد دست اجل تيشه ای بـود كه شـد باعـث ويرانـی مـن يوسـفـت نـام نهادند و بـه گـرگت دادنــد مرگ گرگ توشد، ای يوسف كنعانی مـن مـه گردون ادب بـودی و در خـاک شــدی خـاک زندان توگشـت، ای مه زنـدانی مـن از نـدانسـتن مـن، دزد قـضـا آگـه بــود چـو تـو را برد، بخـنـديـد به نادانـی مـن آنـكه در زير زمين، داد سر و سامانـت كاش ميخورد غم بی سر و سامانی مـن به سر خاک تو رفتم، خط پاكش خواندم آه از اين خـط كه نوشتند به پيشـانی مـن رفـتی و روز مـرا تيره تـر از شـب كردی بـی تــو در ظـلمتم ای ديــدۀ نــورانی مــن بی تو اشك و غم حسرت، همه مهمان منند قـدمی رنجه كـن از مـهر، به مهمـانی مـن ص سهراب سپهری...ادامه مطلب
ما را در سایت سهراب سپهری دنبال می کنید

برچسب : اعتصامی, نویسنده : asharejavdane بازدید : 179 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 11:06

ایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ‌کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند *** قایق از تور تهی و دل از آروزی مروارید، همچنان خواهم راند نه به آبیها دل خواهم بست نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند و در آن تابش تنهایی ماهی گیران می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان *** همچنان خواهم راند همچنان خواهم خواند «دور باید شد، دور مرد آن شهر، اساطیر نداشت زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود دور باید شد، دور شب سرودش را خواند، نوبت پنجره هاست همچنان خواهم راند همچنان خواهم خواند *** پشت دریاها شهری ست که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش سهراب سپهری...ادامه مطلب
ما را در سایت سهراب سپهری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asharejavdane بازدید : 146 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 11:06