پدر آن تيشه
كه برخاک تو زد دست اجل
تيشه ای بـود
كه شـد باعـث ويرانـی مـن
يوسـفـت
نـام نهادند و بـه گـرگت دادنــد
مرگ گرگ
توشد، ای يوسف كنعانی مـن
مـه گردون
ادب بـودی و در خـاک شــدی
خـاک زندان
توگشـت، ای مه زنـدانی مـن
از نـدانسـتن
مـن، دزد قـضـا آگـه بــود
چـو تـو را
برد، بخـنـديـد به نادانـی مـن
آنـكه در زير
زمين، داد سر و سامانـت
كاش ميخورد
غم بی سر و سامانی مـن
به سر خاک تو
رفتم، خط پاكش خواندم
آه از اين
خـط كه نوشتند به پيشـانی مـن
رفـتی و روز
مـرا تيره تـر از شـب كردی
بـی تــو در
ظـلمتم ای ديــدۀ نــورانی مــن
بی تو اشك و
غم حسرت، همه مهمان منند
قـدمی رنجه
كـن از مـهر، به مهمـانی مـن
ص سهراب سپهری...
ادامه مطلبما را در سایت سهراب سپهری دنبال می کنید
برچسب : اعتصامی, نویسنده : asharejavdane بازدید : 179 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 11:06